امروز باید پیش دکتر وکیلی میرفتم برای مراحل انتهایی کارمون ولی خب اون موقعی که داشتم قرار میزاشتم اصلن حواسم نبود که نمیتونم چون بیمارستان کلاس مهارت ها دارم و خب نشد برم.

صبح زود بیدار شدم اما نه اونقدر زود که بتونم قبل رفتن همه کارامو کنم و بین ضدآفتاب زدن و درست کردن دو تا ساندویچ واسه صبونم که توی راه بخورم دومی رو انتخاب کردم. توی اتوبوس جا برای نشستن نبود و فقط بین قائم و امام رضا تونستم بشینم و سریع دوربین سلفی گوشیمو گرفتم جلوی صورتم و ضدآفتاب زدم. دو تا کلاس داشتیم، تو اولی NG Tube زدن یادمون دادن و تو دومی فشار گرفتن! آه که از اول تا الان هزااار بار همین فشار گرفتن رو دارن یادمون میدن. استاد اولیمون به نظرم خیلی خیلی شخصیت تیپیک مرد ایرانی رو داشت،‌دکتر بهشتی. نمیدونم شاید بعدنا که اتندمون بشه نظرم تغییر کنه ولی واقعا از بعضی کارا و رفتاراش خوشم نمیومد. استاد دومیمون هم خیلی بی ملاحظه بود. یه دفه اومد جلوم وایساد مقنعه مو زد بالا که با استتوسکپ (گوشی پزشکی) صدای نفس کشیدنمو بشنوه و از این کارش خوشم نیومد چون ازم اجازه نگرفت. به نظرم استادای بالینی خیلی وحشی اند اکثرشون. 

اومدم کلاس اخلاق! و قبلش یک ساعتی وقت داشتم که اومدم تو کتابخونه درس بخونم ولی خب عملا دارم الان اینجا چیز میز مینویسم. فردا یه قرار مهم (برای من) دارم  و به نظرم تا آخر هفته باید فیلم سخنرانی نیکو (واسه کنگره ICB) رو با هم بگیریم و منم باید برم خرید و یه چیزای پراکنده ای بخرم. آه که از خرید لباس و اینا منزجرم وقتایی که از عملکرد درس خوندنم خیلی راضی نیستم و وقت گذروندن تو بازار برام عذابه. کاش یه نفر بود با هاش میرفتم تازه:(( تنهایی آخه!

یکم درس بخونم ببینم اوضاع از چه قراره.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروش انواع لباس محلی ایرانی BONET صنایع چوب طنین نمایندگی تعمیر لوازم خانگی در محل - تعمیرگاه نوین وقت سفارت و ويزا|پروازسيمرغ المپیاد کامپیوتر جاهای خالی حقوق آشپزخونه پوچی