بله بالاخره امتحان جهنمی فارماپاتو گوارش رو دادم و باید بگم چیزای خیلی کمی از فارما بلد بودم ولی هر چی بلد بودم اومد:)))) 

دیروز با فاطمه و مهلا رفتیم خرید و خوش گذشت، برای باشگاه لباس گرفتم و یه مرطوب کننده هم برای دستم خریدم. موقع برگشت هم شیک خوردیم که چون هوا بی نهایت سرد بود من که خیلی ازش لذت نبردم ولی تقریبا آخرای شب بود و توی کافه اش فقط ما بودیم و تلوزیون لیسانسه ها نشون میداد و هزاران سال بود که تلوزیون ندیده بودم :)) و جالب بود.

الان دو ساعت و نیم میشه که اومدم کتابخونه ولی اصلا تمرکز ندارم و فکر کنم ۵ صفحه هم نخوندم. نمیدونم فکرم کجاست آخر هیج جا نیست‌.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کوچه بازاری Valerie خرید اسان پيج هاي اينستاگرام فوتباليست هاي ايران پایگاه تخصصی روشنایی طراحی بنر جوردینو شرکت آذران پلاست رسا Elizabeth روزنوشته های یک کدبانو