جمعه هایی که روز قبل امتحانه رو دوست ندارم. جمعه های خوابگاه به اندازه کافی غمگین هست. دلم میخواست فرصت بود آهنگ جدید یاد میگرفتم بزنم که برای مردمانی که دوستشان دارم ویدیو بفرستم ولی الان که نمیشود. دو تا مبحث تشخیص آزمایشگاهی جیش و پرفشاری خون را باید برای بار اول بخوانم. امیدوارم فرصت بشه نمونه سوال ها رو بخونم چون همیشه ازشون سوال میاد.

فردا میرم باشگاه و قول میدم اینقد به خودم فشار بیارم که تحلیل عضلانی بشم:))) ناموسا خسته شدم از پشت میز نشستن و روی تخت دراز کشیدن و درس خوندن.

این دوره امتحانا از مزخرف ترین روز های  زندگیه و فکر کن تو این شرایط ناگوار زمانی و مکانی هم باشی!

ولی به درک. دیروز غروب که از پنجره آشپزخونه بیرون رو نگاه کردم یه خط روی آسمون بود که بالای اون آبی خسته و پایینش نارنجی بود و هزااااااران پرنده داشتند میرفتند یه جایی. و مطمین شدم که توی دنیای جادویی ای زندگی میکنیم.

پس چه اهمیتی داره؟

--

7 و نیم عصر

به نظرم این سه صفحه آخری که مانده تا دور اولم تمام بشه تا آخر دنیا تمام نخواهد شد

--

۸ و ۱۰ صبح

فائزه یه شعر داره که شروع تقریبا همه مصرع هاش با فدای سرت عه. من امروز و دیروز همشم توی دلم اون شعر رو با ردیف فدای سرم میخونم :))))

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بچه غول تربت الـ حـ سـ یــ ن جیلبریک اخبار فناوری Marc پیژامه جوان فایل ایما - وبلاگ Steve