چهارشنبه خیلی خوبی داشتم، از دانشکده که اومدم خوابگاه داشتم به نو لش نو پشیمونی از ۲ ساعت خوابیدن! فکر میکردم و زیاد لش نکردم. یکم فرندز دیدم، قهوه درست کردم و یه ساعتی درس خوندم. تخم مرغ پختم و رفتم باشگاه. آدم که هی باشگاه عوض میکنه هر دفعه براش از صفر شروع میکنند و این خیلی بده. تازه جدای از این که برای هر حرکتی هم میگویند اینجوری نه! اشتباه میری درستش اینجوریه! نمیدانم شاید هم من اشتباه میکنم. بعد باشگاه رفتم پیروزی، خاروبار، میوه، نون و شکلات خریدم. برگشتم و وسیله هارو حابجا کردم، مرغ ریز ریز کردم و بسته بندی و فریز کردم. نون ها رو هم نصفشو فریز کردم. دوش گرفتم و دوباره قهوه درست کردم. نشستم سر کلاس ای کی جی ای که تازه خریدم و فوق العادست و پشیمانم که چرا زودتر این جواهر را پیدا نکرده بودم.

ساعت های ۱۱ و نیم دیگر نمیتوانستم ادامه دهم و خستگی داشت شکستم میداد. فردایش تعطیل بود و بهتر بود که میخوابیدم که فردایش زود بیدار شوم. زنگ گذاشتم. البته خیلی برایم مهپ بود که صبح زود بیدار شوم. سرچ کردم چه آهنگی آدم را بهتر بیدار میکنم؟! گوگل اگر انسان بود چه آتو هایی از من داشت! از سرچ های وسواسی و گاها مالیخولیایی ام. یه اهنگی که از نظر روانشناسی ثابت شده بود بیدار کن! خوبی است را دانلود کردم. بله قبلا این را مرتضی برایم فرستاده بود! مرتضی آهنگ هایش عالی است.

صبح ساعت ۶ و ۵ بیدار شدم، قهوه درست کردم و ۶ و نیم شروع به درس خواندن کردم. تا ۹ خواندم. یادم اومد خیلی سفارش پروپوزال گرفتم و باید تحویلشان بدهم و هر چه دیر تر بدهم به امتحانم نزدیک تر میشود. یک پروپوزال رو شروع کردم. تا ظهر نوشتم. ناهار رفتم و بعد ناهار دوباره دچار حالت به سقف خیره شدن شدم. پروپوزالم رو تموم کردم. پیش اسما رفتم و یکم حرف زدیم. برگشتم و دوباره یک پروپوزال دیگر را شروع کردم. مشهد گیشه رو چک کردم و یه تئاتر به نظرم جالب اومد. به یگانه گفتم که بیا بریم. اون گفت که اونم میخواسته بگه که اینجا رو بریم و بلیط گرفتیم.

پروپوزالم رو تموم کردم. شب شده بود و نگران بودم که کم درس خوندم. وقتی نگرانم دیگر نمیتوانم درس بخوانم. به سقف خیره شدم. شب زود خوابیدم. طرف های ۱. اما صبح جمعه نتوانستم زود بیدار بشون و ۸ و نیم بیدار شدم. دوش گرفتم. چای گذاشتم و شروع کردم به انجام دادن بعضی کارهای عقب مونده مربوط به کار پاره وقتم یا کار های ریز دیگه. کمی هم از کتاب جواهر نایاب ام خواندم. ظهر شد. رفتم توی آشپزخانه تا غذا بپزم. اسما داشت غذا میپخت و گفت که بهش ملحق بشم و منم از خدا خواسته! دوتایی پختیم. البته اکثر کارهارا او کرد. مامان زنگ زد و از عروسی (عمه) پنج شنبه برایم تعریف کرد. بهشان خوش گذشته بود. ماشین ما را ماشین عروس کرده بودند! فکر کردم کاش میرفتم عروسی . ولی خب بنابه دلایلی نرفتم.

وسط حرف زدنم یگانه زنگ زد. ولی به حرف زدن با مامان ادامه دادم. پیام داد که بیا بریم بیرون. جواب دادم که اره بریم. بهش زنگ زدم و گفت داره میادخوابگاه. سردار سلیمانی رو ترور کرده بودند و تئاتر کنسل شده بود. 

یگانه اکمد، ناهار خوردیم و از آینده تاریک رو به رو صحبت کردیم. اوضاع غریبی شده است. رفتیم بام مشهد. فکر کنم اگر انسان ها غورباقه بودند آنجا را به وضوح میشد "میعادگاه همسرایان" همان طور که در مقدمه ای بر اکولوژی رفتار کربس و دیویس میگویند خواند. همه جور آدم می آمدند و به هم خریدارانه نگاه میکردند. ما ماشین را گذاشتیم بیرون و پیاده داخل رفتیم که ورودی ندهیم. هوا یکم سرد بود. از بدبختی هایمان و بی هدفی زندگی حرف زدیم. هر دو ناامیدیم، یگانه ناامید تر. وقتی دو نفر ناامیدند و از زندگی حرف میزنند یک نفر باید ادای امیدوارها را در بیاورد و آن نفر من بودم.

سیگار کشید، اولش نمیخواستم بهش اجازه بدم اما مگر دست من بود؟ تازه به من چه. این صحبت ها که نمیتواند یک انسان بالغ را از تصمیمش منصرف کند یا تاثیری بر او بگذارد.

شکلات داغ خوردیم و تاب خوردیم. غروب شد، لامپ ها روشن شدند و هوا سرد تر شد. برگشتیم، موقع برگشت مسیری که آمدیم طولانی تر به نظر میرسید و هوا هم سرد تر شده بود. نامجو شنیدیم. رسوندم خوابگاه، همدیگر را بغل کردیم و جدا شدیم. هوا سردتر میشد. مشهد عجیب است، همیشه وقتی فکر میکنی هوا سرد است گرم است و برعکس. با اسما غذا پختیم. یعنی من پختم. ماکارونی ک مرغ و پنیر رو قاطی کردم و چیز عجیبی شد. لباس هامو عوض کردم و دوباره به سقف خیره شدم. ساعت ۸ و نیم تونستم خودم رو از اون تخت سحرکننده جدا کنم. نماز خوندم، مسواک زدم و قهوه درست کردم. دوباره شروع به خوندن کتاب جادویی ام کردم و زود (۱) خوابیدم. صبح ۷ بیدار شدم و متاسف بودم که چرا ۶ بیدار نشدم؟ از صبح است سر کلاسم و اصلا علاقه ای ندارم به بروشکی گوش دهم. حرف زدنش روی اعصابم است. دیگر نمیدانم از چه بنویسم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت مهندسین مشاور پترو فرآیــــــــــند ویـــــــــــــــــهان Allison چوپانانان Angela وب سایت تبریز ایران فایل 98 Jessica emohtava فقط جهت برداشتن دنبال کردن